معنی در دینگوئن - جستجوی لغت در جدول جو
در دینگوئن
بیرون انداختن
ادامه...
بیرون انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جر دینگوئن
پایین آوردن
ادامه...
پایین آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دینگوئن
در تنگنا قرار دادن، امان کسی را بریدن، کسی را بالای درخت
ادامه...
در تنگنا قرار دادن، امان کسی را بریدن، کسی را بالای درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
جا دینگوئن
جا انداختن استخوان در رفته، جا انداختن حرف یا عملی
ادامه...
جا انداختن استخوان در رفته، جا انداختن حرف یا عملی
فرهنگ گویش مازندرانی
دبر دینگئن
تنوره انداختن، برخاستن حرارت از منبع حرارتی
ادامه...
تنوره انداختن، برخاستن حرارت از منبع حرارتی
فرهنگ گویش مازندرانی
کل دینگوئن
انداختن نرها به میان ماده ها جهت جفت گیری و تولیدمثل
ادامه...
انداختن نرها به میان ماده ها جهت جفت گیری و تولیدمثل
فرهنگ گویش مازندرانی
نم دینگوئن
نفوذ کردن رطوبت، خیساندن
ادامه...
نفوذ کردن رطوبت، خیساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
حر دینگئن
حر دینگئن
ادامه...
حر دینگئن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر دنگوئن
فنی در کشتی بومی
ادامه...
فنی در کشتی بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
سردینگوئن
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز کشتی، کشتی گیر مجری فن، دست
ادامه...
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز کشتی، کشتی گیر مجری فن، دست
فرهنگ گویش مازندرانی